میان حوزههای هنری مربوط با آئین بودایی در چین، شاخهای که بهشدت از این کیش و ویژگیهای خاص آن تأثیر پذیرفت، مجسمهسازی بود؛ گرایشی که با پشت سر گذاشتن چند قرن از زمان ورود بودیسم به این سرزمین مسیر تکامل خود را طی کرد و به هنری مستقل و تمامعیار تبدیل شد. پیکرتراشی بودایی چین در آغاز متأثر از فرهنگ هندوستان بود که این روند بهزودی جای خود را به روح حاکم بر هنر چینی سپرد و به حالتی غیر انداموار و طبیعتاً غیرجسمانی تبدیل شد؛ روندی در جهت بومیسازی که با روی کار آمدن سلسله خاندانهای ششگانه شدت گرفت و به مرور، از نوعی خصلت خطی موزون و آرام بهرهمند شد که حاکی از روح هنری چین بود. این حوزه در عصر تانگ با تأثیرپذیری از سبک گوپتای هند، ظاهری ناتورالیستی با پیکرهای بدننما و منعطف بهخود گرفت؛ درحالیکه در دوره سونگ، مادینگی، نشستن غیررسمی و استفاده از چوب را سه مبنای عمده برای خود قرار داد. در دوران سلطنتهای یوآن، مینگ و چینگ پیکرهسازی بودایی به حاشیه رفت و با آغاز قرن بیستم و گرایش به رئالیسم سوسیالیست، موضوعهای اجتماعی و سیاسی در مجسمهسازی چین وارد شد و بهرهگیری از دستاوردهای هنری غرب نیز به امری ناگزیر بدل شد. هدف این پژوهش، بررسی تاریخی و تکامل این پیکرهها از دیدگاه فیگوراتیو (آناتومی، فرم، رنگ، بافت و...) و تطبیق کیفی آثار هر دوره (با ویژگیهای خاص خود) با دیگر دوران است؛ از اینرو، این روند تاریخی از اواسط امپراتوری هان، یعنی قرن اول میلادی - مصادف با ورود بودیسم به چین - آغاز شده و تا دوران اخیر تداوم یافته است.