نقاشی ایران در دهههای بیست تا پنجاه هـ . ش به دستاوردهای متفاوتی با سنتهای گذشته دست یافت. این دستاوردها بیشتر در جهت شناخت نوینی در تکنیک و اجرا بود. بعدها این حرکت هنری، هنر نوگرا خوانده شد. هنرمند در تمام وجوه نوگرایانه کمتر به وجه اجتماعی، تحولات فرهنگی، و رمزهای هنر ملی، مذهبی و سنتی توجه داشت و بیش از آن، شیفته اجرا به شیوه جنبشهای آوانگارد غرب بود. کمتوجهی به خاستگاهها و نیازهای فرهنگی و هنری جامعه یکی از دلایل بزرگ عدم کامیابی هنر معاصر ایران در این دوران است. بیتوجهی به معیارهای زیربنایی و مبانی نظری در باب آفرینش آثار و همچنین شناخت اندک از روند شکلگیری سبکهای هنری مدرن در غرب از عوامل دیگری است که نقاشی نوگرای معاصر ایران را دچار بیثباتی و خلأ محتوایی کرد. یکی از ضروریات آفرینش اثر هنری- همانند خلاقیت و زیبایی- نوآوری است. بدون توجه و دستیابی به نوآوری، امکان خلق اثری فرهنگساز و جاودانه ممکن نیست. در نقاشی معاصر ایران این وجه لحاظ نشده است و هنرمند بیشتر بر گرایشهای نو در صورت اثر و شیوه اجرا تأکید داشت و به نوآوری در بطن و محتوا کمتر میپرداخت. این امر یکی دیگر از علتهای ناکامی نقاشی معاصر ایران در شکوفایی و ارتقای سطح و بینش فرهنگی و هنری جامعه بود. به همین علل، هنر نوگرا نتوانست الگوی مناسب و کاربردی را برای نقاشی دهههای بعدی طراحی کند